شهر پینوکیو... ایتالیا ، رم.... باز هم ساحل و ماسه بازی... و باز هم کلیسا و شمع... واتیکان... خویش انداز های آروین... و نتیجه اش.... پله های اسپانیایی.... (هرچند هیچ پله ای تو عکسم نیست) کلوسئوم... (این یکیم تو عکس نیست) این سفر دیگه خیلی طولانی شد... خسته شدم.... خونمون رو میخوام... بسه دیگه ... من دیگه تا خونه میخوابم.... ...
این فقط یه سفر معمولی نبود.... خیلی خیلی تجربه کردم... تجربه های جدید... گاوبازی... در جستجوی طلا... اینجا هندوستان نیست... باز هم باغ وحش... و این قفل چمدونمون رو نمیدونم چرا ولی زدم اینجا... ...
اسپانیا , بارسلونا پیش به سوی شهر دوست داشتنیم.... ساحل و ماسه بازی... پارک و بازی و حباب... مونت جویی و تلکابین و... باشگاه بارسلونا و مسی و ... و شب آخر... ...