سفرنامه 1395 (پارت 6)
شهر پینوکیو...
ایتالیا ، رم....
باز هم ساحل و ماسه بازی...
و باز هم کلیسا و شمع...
واتیکان...
خویش انداز های آروین...
و نتیجه اش....
پله های اسپانیایی....
(هرچند هیچ پله ای تو عکسم نیست)
کلوسئوم...
(این یکیم تو عکس نیست)
این سفر دیگه خیلی طولانی شد...
خسته شدم....
خونمون رو میخوام...
بسه دیگه ...
من دیگه تا خونه میخوابم....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی